چقدر احمقانه ست این جمله:
نجیب زیستن..!
ارزشی که در تناقض اندیشه ها,
ارزان است..
نژاد پلیدم مغز مرا می ازارد..
سرنوشتی که در لجنزار امید پرده سرایی میکند..
در این نیمه های شب منزل, دوستان معاصرم خوابیده اند,
..طبیعت انها را محکوم نمیسازد,
تحلیل قرن حاضر, طرح های عقل را نمی پذیرد..
..و من هرگز همانند لنین, چه گوارا, فیدل کاسترو.. در زیر صندلی خویش نمی خوابم,
نگاهم در چشم توریست های خیابانی گمنام است,
کاش در رشته ی گاو داری قبول می شدم
و از شبه ادمها دوری می جستم, لااقل تکلیف من معلوم بود؛
مردم هرگز نمی دانند که لذت:
یک فهم,
یک احساس,
یک سخن,
یک شعر,
از لذت ثروت های جاری در حساب بانک ها, بیشتر است !!
و من در اخوراباد گاوها نشسته ام,
تا از تماشای بازی سکه ها محروم باشم,
من اینگونه به جهان امده ام, که از شراب هنر بنوشم و با نان فلسفه سپری کنم,
در این زندان تنگ زیستن, پنجره ها را نیز بسته اند,
و من ناچارم که اواز خویش رابا متن نوشته ها بخوانم,
کاش تو هم همانند من, در این راهگذار عمر, با روحی بزرگ و دلی زیبا اشنا شوی,
که هرانچه هست اینجاست.. و فهمیدن فقط اینگونه ارزش حقیقت پیدا میکند..!!
نویسنده:مجاهد ظفری
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0